شب شکوه ستوه نه اشک بود نه باران تداوم خون بود... چه بارشی که زمین را به آسمان می دوخت..؟ زپشت پنجره ی خون وشب کسی گریید... چه دردناک گریست..! چه درد...درد...چه دردیست گریه ی مردان نه درد آسان است..! شب شکوه ستوه... شب تراکم اندوه... شبی که می بینیم چه ساده است تنفر واحمقانه غرور..! قرارداد کثیفیست عشق... آری عشق... شب شکوه ستوه.. شب تفاهم نیست...شب است و گرداب است کلید صبح میان عمیق مرداب است... شب لجن زده ایست...کسی نمی شنود تو هم نمی شنوی..! فضای سینه عفن چون چون عمیق گنداب است... شب شکوه ستوه... شب سکوت و سکون... شب من است... شب من... در این لزج شب چرک... اسارت آسان نیست... حقارت آه... تو را... به مرگ می سپرم آه مردن آسان است... طنین هق هق مردی درون شب پیچید... به سرفه شد تبدیل... وسرفه ها به گلوله... گلوله پی در پی... چه مردن آسان است..! (نصرت رحمانی)
نظرات شما عزیزان:
Design By : Pichak |