صدای سکوت

نمی دانم از کجا شروع کنم...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در 9 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 21:51 توسط غریب|

راستش زیاد دنبال این نبودم که...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در 6 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 10:49 توسط غریب|

شب شکوه ستوه

نه اشک بود نه باران تداوم خون بود...

چه بارشی که زمین را به آسمان می دوخت..؟

زپشت پنجره ی خون وشب کسی گریید...

چه دردناک گریست..!

چه درد...درد...چه دردیست گریه ی مردان

نه درد آسان است..!

شب شکوه ستوه... شب تراکم اندوه... شبی که می بینیم

چه ساده است تنفر واحمقانه غرور..!

قرارداد کثیفیست عشق... آری عشق...

شب شکوه ستوه.. شب تفاهم نیست...شب است و گرداب است

کلید صبح میان عمیق مرداب است...

شب لجن زده ایست...کسی نمی شنود

تو هم نمی شنوی..!

فضای سینه عفن چون چون عمیق گنداب است...

شب شکوه ستوه... شب سکوت و سکون...

شب من است... شب من...

در این لزج شب چرک... اسارت آسان نیست...

حقارت آه... تو را...

به مرگ می سپرم آه مردن آسان است...

طنین هق هق مردی درون شب پیچید...

به سرفه شد تبدیل...

وسرفه ها به گلوله... گلوله پی در پی...

چه مردن آسان است..!

                                                    (نصرت رحمانی)

 

 

 

نوشته شده در 8 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 19:23 توسط غریب|


آخرين مطالب
» مادر
» بهار نیامد...
» انتهای خاموشی
» نفت که آمد و رفت...
» بعده این شب تاریک نوبت صبحه..!
» چرا پایان ندارد تابش تاریک بیداد..!
» شکوه ای برای من برای تو
» حرفای خودمونی

Design By : Pichak